شده تا نيمه ي شب در بزني ، وا نکنند؟
يا دري را شده با سر بزني ، وا نکنند؟!
پشت در ، بيد بلرزي و به جايي برسي
که تهِ فاجعه پرپر بزني ، وا نکنند؟!
روي يک پله ، درِ خانه‌ي بي‌فرجامي
بتپي، قلب کبوتر...