PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عاشقیت پای پنجره یاهو...



leila22a
07-16-2014, 11:20 AM
http://1doost.ir/Files/Posts/Thumbs/77/17203.jpg بحر طویلواره در وصال دیجیتالی آق جمال و جمیله خاتون.


آن قصه شنودم که یکی مرد کهنسال و دولاپشت، به عصا و به کلاه و به لرزان سر و انگشت، زلف بر باد برفته ز سر

و عشق پیرانه سری، شده اینک یه وری، بیامد سوی کافی نت و برداشت کلاه و بنشست به پشت یکی دستگاه و بکرد باز

مسنجر به مثال یکی تین ایجر و پس تق تق و لق لق زده بر دکمه ی پی سی که چتد با یه کسی.

که یکی گفت مر او را به زنگوله ی لرزان پر از سوز که: !Buzz و چنان برق سه فازی بپرید از سر او که از آن ضربه ی لرزانک و

جنبانک بدخیم، لعنتی بیش فرستاد به شیطان رجیم و آمد که به زنگنده ی آن بوز کذایی بگوید آه خودت و همه فامیل

تو بوز بود وین چه طرز چتش و گفتش امروز بود؟

که بیامد از آن سوی خط آن صاحب آواز یکی آی دی طناز و بکرد او چتش آغاز به صد ناز:

jj_joon: من بود نامم جمیله، خانه گویندم جی جی، بس که هستم خوش ادا، نازک خیال.


jamal_khoshtip2007: بنده هم باشم جمال، خانه گویندم به من: هی جمجمه! بر این روال.


jj_joon: هه هه هه! بخورد موش شما را که چقد بانمکید، واقعاً که تکید، از کجا می چتکید؟


jamal_khoshtip2007: از همین جا ناف تهرون می چتم/ یکه و تنها و نالون می چتم/ مرد تنهای شبم، یاهوگوی/ های و

هویم توی یاهو می چتم.

بعد از آن جی جی ما گفت: منم لعبتکی تنگ دهان، تنگ کمر، بسته میان، که پزم بیش بود از جنیفر لوپز و روزی دو سه

صد خواستگار از سر و کول و در دیوار به ستوه آورده مرا و همه را رد کنم و من ننهم هیچ محل بر همه شان که یکی جنتله

من بود لایق من.

بعد از آن گفت که: پاپی ام بهر من آورده فراهم، بسی مال و بسی چیزمیز باحال و ملک فراوان به شمال و دو سه ملیارد

پول و پله، تا نگویم به کسی: بله.

و سپس شرح لب و سایز کمر داد به تفصیل که چنینم و چنانم و من آن خوشگل ایرانم و دو سه جین دیپلم کوبلن دوزی

و منجوق فراوان که بود رشک همه دختر تهران.

الغرض آق جمال سر ذوق آمده و بر سر شوق آمده از بخت چنین، گفت که هین: که تو ای لعبتک بانمک و خوش سخنک،

پس کی آیی این گونه به دیدار دلی ای جیگرک؟ آه منم آخر تیپی که براد پیت به نزدم چو یکی عنتر زشت است و مادر

گیتی چو مرا هیچ نسرشته است. هیکلم به اذعان همه مردم و اهل محل و هم بر و بچ بوده که بیست، در همه دار

جهان خوشتیپ تر از من نیست که نیست. دارم اینجانب خوش تیپ بسی مال فراوان و بسی دکتری و دیپلم و مدرک

هم ز فیزیک و ز عمران و هنرها و صنایع تا ساخت موشک. مختصر گویم و بیش از اینت ندهم درد سری که منم مرد

نجیب و یک کلام، گل پسری.

http://1doost.com/Files/Pictures/1393/04/07/1403982282.jpg


پس از آن ساعت بسیار چتیدند و دل و قلوه به میزان فراوان و بسی شکلک بوس و جگر و قلوه و دل می کلیکده به هم

و ملس و نازنازی و وایمنم بازی و فرخنده و میمون و تیتش ساعتی بود مامانی، چنان که اوفتد و دانی.

الغرض آن دو دل افشان و خرامان و غزل خوان بگذاشتند قرار چتی، در کجا؟ توی پارک خلوتی، آن سو ترک بر نیمکتی.

رفت آق جمال دلداد هی ما در سر ساعت که بدیدش ز در پارک بیامد یکی از دور مثال یک پری و چو نزدیک بیامد زهر

هبری هم ز ظرافت بری و چیزکی بود به مثال عم قزی که زده سرخاب فراوان به چه قرمزی.

پس کمی هر دو دگر را چو خریدار اسب به بازار ورانداز نموده و سپس آغاز نموده:

- یا امامزاده قطور! جی جی!؟

- وا بلا به دور! جوجو!؟

که به ناگه چو یکی سیل بلا، ز زمین و ز هوا، گشت ارشاد بیامد به آنی و بگفتند:

- چه غلط ها؟ به چه نسبت؟ به چه جرأت؟ دو نفر کرده به خلوت که دو نامحرم و ناجنس بوند؟ این بود جرم و گناه،

بی حساب و بی نکاح.

پس بیامد ز زمین و ز هوا و همه جا، چترباز و غواص و کماندو و یگان ویژه و نینجا، بهر آرامش و امنیت کشور آن دو فاسق

پر شر بگرفتند و ببردند به محکمه، به هوار و همهمه.

پس یکی قاضی اخموی نچسب، آن دو عاشق نالایق و فاسق بدذات بدید و چهره در هم بکشید:

- چه غلط ها؟ به چه نسبت؟ به چه جرأت؟ دو نفر کرده به خلوت که دو نامحرم و ناجنس بوند؟ این بود جرم و گناه،

بی حساب و بی نکاح.

پس از آن حکم نموده بهر رفع این مفسده و شر و گناه، بنمایند نکاح؛ و سپس هر دو به تیپا براندند از آنجا با دگنک که

روند از پی بخت و پی تخت و پی زندگی مشترک.

الغرض یک دو سه ماهی کار آن دو به جدال و به هوار و به کشیدن گیس و سبیل و پرتش بالش و بیل، طی گشته و زندگی

به کام یک نموده زهر، پس سر و دست لت و پار و دماغ ناکار و با جیغ و هوار بسیار شدند راهی محکمه مثل همه:

- ایها القاضی نازنازی عادل، من از این پیر کچل که مرا کرده مچل برهان جان شما!

- ایها القاضی، ولله که تو کارسازی، بگشایم تو گره، من از این مادر فولاد زره، برهان بهر خدا!

چون که قاضی سخنان هر دو عاشق سابق بشنید، چهره در هم بکشید:

- چه غلط ها!؟ بروید گم بشوید که نبوده فعل من دفتر و محضر و ثبت طلاق، ای الاغ!

آری ای عزیزان! این چنین گشت که آن دو نوباوه ی خوشبخت و به کام دل خود این گونه رسیدند.