Arezoo
08-04-2014, 11:15 AM
چه هنوز بخشهايي از بيهاوريسم (رفتارگرايي) مي تواند سودمند و پذيرفتني باشد. امروز ديگر روان كاوي فرويد تنها ميدان دار عرصه روان درماني نيست كه انسانها را موجوداتي داراي چند عقدة رواني بداند و تقريباً همه انسانها را داراي درجاتي از بيماري رواني بپندارد و عقده جنسي اساس نظريه او در تلقي عامه قرار گيرد، اگر چه كشف فرويد درباره « ناخودآگاه » هنوز كشفي مهم تلقي مي شود. اما پيروان او به تدريج اصلاحاتي را دربارة عناصر رواني و بيماري ها و سلامتي رواني اعمال كردند، و آدلر و يونگ اولين كساني بودند كه راه خود را از تفكر محدود فرويد جدا كردند، روان كاوي و روان درماني امروز به افقهاي گسترده تري دست يافته و از آن ديدگاه محدود و نوميد كنندة فرويد دربارة انسان رها شده است. دربارة ناخودآگاه نيز يونگ، فروم، فرانكل و ديگران ديدگاههاي جالبي مطرح كرده اند و يكي از مهمترين سخنان دربارة « ناخودآگاه » سخن دكتر ويكتور فرانكل اتريشي است كه معتقد است در انسان علاوه بر ناخودآگاه رواني (غريزي) (Instinctual Uonscious) « ناخودآگاهي روحي » روحاني (Spiritual Unconscious) نيز وجود دارد. او معتقد است با سركوب چيزي كه در سطح ضمير آگاه قرار دارد، آن چيز ناخودآگاه رانده مي شود، و بر عكس، با برداشتن سركوب، آن چيز كه در ناخودآگاه است به سطح آگاه مي رسد. اما او با اشاره به نظر فرويد درباره « ناخودآگاه» مي نويسد: « او (فرويد) همزمان با ناديده گرفتن ب عد روحي در ناخودآگاه و غريزي ديدن از « ناخودآگاه » را بدنام كرد. » وقتي كه دو نوع « ناخوداگاه» وجود داشته باشد، طبيعي است كه دو نوع سركوب هم وجود دارد.