leila22a
03-15-2014, 09:34 AM
http://images.persianblog.ir/37601_DVRsR3b6.jpg
کاش میشد که در این جمعه ز ره آیی و از پرده برون آیی و فریاد بر آری که منم حجت پنهان خدا ....نور هدی....شمس و ضحی.....بدر و دجی....قائم و هم منتظر
و مهدی موعود و ستایش شده و وعده ی هر پیر و پیمبر که کنم عالم و آدم ز غم و ظلم مبرا و کنم بر همه هستی به خدا عدل محیا و بکوبم به ید قدرت او کاخ ستم را
و حکومت کند آن روز همین مردم مستضعف و مظلوم به سرتاسر دنیا و محقق کنم آن وعده قرآن و خدا را....
کاش میشد که بتابد به دل مردم بی تاب دمی حضرت مهتاب و ببینم رخ ارباب جهان را که به یمن قدمش ماه به رقص آید و خورشید به وجد آید و صورت به زمین ساید
و از جانب آن کعبه به پا خیزد و فریاد برآرد که منم منتقم خون خدایی که بکشتید عطشناک و چه مظلوم در آن وادی و صحرا به لب آب و منم منتقم سیلی بر مادر مظلومه
که پهلوش شکستید و به آتش بکشیدید در خانه ی ریحانه ی پیغمبر و محبوبه ی آن شیر خدا ، حیدر کرار.....علی را....
چه شود بر دل این ذره ی بی حاصل و مقدار تفضل بنمایید و من خوار و زمین گیر و خطا پیشه ی عاصی و گنهکار و سیه چرده ز بار غم دوری شوم آزاد و ببینم
رخ زیبای تو ای دوست و فرصت دهیم تا بکنم بهر تو قربان همه ی بود و نبود و سر و دست و دل و جان را...
همه عالم به خدا ظلم فراوان شده ای یوسف کنعان و بیا تا ببُری دست حریصان و حریفان ز چپاول شدن مال ضعیفان و یتیمان که ستم بی حد و حصر است و گلو گیر شده
بغض در این ظلمت و تاریکی و دیگر نبود هیچ امیدی به کسی جز تو که خود صاحب عصری و زمان و به خدا دست به دامان تو هستیم و نبینیم به کس قدرت بر کندن بنیان
جفا را....
ز خدا میطلبم فرصت دیدار شود روزیِ ما و نبود هیچ غمی بر دلت ای شاه جهان و برساند فرجت را که یقین در فرج و آمدن توست برای همه مردم فرج و خیر و گشاید همه
اسرار، زمین و کند آزاد سما جمله عنایات به یمن قدم آن صنم یکه و زیبا و شکوفا بکند جمله جهان را....
کاش میشد که در این جمعه ز ره آیی و از پرده برون آیی و فریاد بر آری که منم حجت پنهان خدا ....نور هدی....شمس و ضحی.....بدر و دجی....قائم و هم منتظر
و مهدی موعود و ستایش شده و وعده ی هر پیر و پیمبر که کنم عالم و آدم ز غم و ظلم مبرا و کنم بر همه هستی به خدا عدل محیا و بکوبم به ید قدرت او کاخ ستم را
و حکومت کند آن روز همین مردم مستضعف و مظلوم به سرتاسر دنیا و محقق کنم آن وعده قرآن و خدا را....
کاش میشد که بتابد به دل مردم بی تاب دمی حضرت مهتاب و ببینم رخ ارباب جهان را که به یمن قدمش ماه به رقص آید و خورشید به وجد آید و صورت به زمین ساید
و از جانب آن کعبه به پا خیزد و فریاد برآرد که منم منتقم خون خدایی که بکشتید عطشناک و چه مظلوم در آن وادی و صحرا به لب آب و منم منتقم سیلی بر مادر مظلومه
که پهلوش شکستید و به آتش بکشیدید در خانه ی ریحانه ی پیغمبر و محبوبه ی آن شیر خدا ، حیدر کرار.....علی را....
چه شود بر دل این ذره ی بی حاصل و مقدار تفضل بنمایید و من خوار و زمین گیر و خطا پیشه ی عاصی و گنهکار و سیه چرده ز بار غم دوری شوم آزاد و ببینم
رخ زیبای تو ای دوست و فرصت دهیم تا بکنم بهر تو قربان همه ی بود و نبود و سر و دست و دل و جان را...
همه عالم به خدا ظلم فراوان شده ای یوسف کنعان و بیا تا ببُری دست حریصان و حریفان ز چپاول شدن مال ضعیفان و یتیمان که ستم بی حد و حصر است و گلو گیر شده
بغض در این ظلمت و تاریکی و دیگر نبود هیچ امیدی به کسی جز تو که خود صاحب عصری و زمان و به خدا دست به دامان تو هستیم و نبینیم به کس قدرت بر کندن بنیان
جفا را....
ز خدا میطلبم فرصت دیدار شود روزیِ ما و نبود هیچ غمی بر دلت ای شاه جهان و برساند فرجت را که یقین در فرج و آمدن توست برای همه مردم فرج و خیر و گشاید همه
اسرار، زمین و کند آزاد سما جمله عنایات به یمن قدم آن صنم یکه و زیبا و شکوفا بکند جمله جهان را....