مهارت نوشتن در کودکان


1- همه چیزهایی را که یک نویسنده برای نوشتن یا نقاشی داستانش لازم دارد، جمع آوری کنید و در یک کیف کوچک قرار دهید. در این کیف لوازم التحریر مثل مداد، پاک کن، مداد شمعی، کاغذ رنگی، چسب و همچنین وسایل واقعی مثل یک لنگه کفش کهنه، یک تلفن، میوه پلاستیکی، یک چتر یا یک عینک، یک ظرف آشپزخانه، نقشه خیابانهای شهر یا اطلس جهان را برای تحریک خلاقیت ،جهت نوشتن یک داستان قرار دهید. سپس قبل از تعطیلات، کیف را در اختیار هر دانش آموز بگذارید تا آنرا جهت خلق یک داستان به خانه ببرد. وسایل موجود در کیف برانگیزاننده ایده های داستانی عالی هستند و به بچه‌ها در نوشتن داستانهایی مملو از شخصیت های مختلف، صحنه های بی نظیر و طرح های عجیب کمک می‌کند. دانش آموزان قبل از بازگشت به مدرسه، همه وسایل مربوط به کیف را جمع آوری می‌کنند و بهمراه وسایل دیگری متناسب با داستانشان، کیف را به مدرسه باز می‌گردانند. سپس از بچه‌ها بخواهید تا داستانهایشان را با صدای بلند بخوانند و برای جان بخشیدن به داستان خود از وسایل داخل کیف استفاده کنند.


2- از دانش آموزان خود بخواهید با یکی از دوستان یا افراد فامیل خود مصاحبه ای انجام دهد. او در مورد خانواده روز تولد، دوستان, حیوانات خانگی و چیزهای مورد علاقه آن شخص، سوالاتی می‌پرسد. با استفاده از این اطلاعات، دانش آموز، داستانی که شخصیت اولش همان شخص مورد مصاحبه است، را می‌نویسد. ماجراهای داستان در ارتباط با اطلاعاتی است که او از مصاحبه بدست آورده است. داستان به شکل یک کتاب، تزیین شده و مجلد می‌گردد. در خلال هفته کتاب کودک، دانش آموزان کتابهای خود را به افراد مصاحبه شده، هدیه می‌دهند و مدتی را جهت کتابخوانی با هم می‌گذرانند.

3- از بچه‌ها بخواهید دو کتاب داستان انتخاب کنند و از هر یک شخصیتی را برگزینند. سپس داستان جدید یا نمایشنامه ای با شرکت این دو شخصیت طراحی کنند.

4- این فعالیت با هدف تقویت مهارت نوشتن مطالب توصیفی انجام شده است. از دانش آموزان بخواهید مدت طولانی در مقابل آیینه به خود نگاه کنند. بعد از اینکه آنها به ویژگی های ظاهری صورت خود با دقت نگریستند، تا آنجا که می‌توانند از صفاتی برای توصیف خودشان استفاده کنند. آنها این توصیفات را می‌نویسند و در نامه ای به دوست ناشناسی در مدرسه دیگر پست می‌کنند، (اینکار با هماهنگی معلم مربوطه انجام می‌شود) دوستان ناشناس در مدرسه دیگر، پس از دریافت نامه ها، بر مبنای آن توصیفات تصویر دانش آموز اولی را رسم می‌کنند و آن تصویر را برای او ارسال می‌نمایند. دانش آموزان من از نزدیکی طرح‌ها با ظاهرشان بسیار خوشحال می‌شوند و از این بابت به مهارت خود در نوشتن ایمان می‌آورند.

5- نوشتن متن مکالمه برای تصاویر کارتونی، ضمن تقویت یکی از مهارتهای نوشتن، وسیله ای برای ارزشیابی معلم نیز هست. تصاویری از داستانهای کارتونی را از مجلات یا روزنامه‌ها بچینید. سپس از بچه‌ها بخواهید تا متن مکالمه طرفین را بنویسند. این فعالیت موجب تقویت خلاقیت بچه‌ها نیز می‌گردد.

6- از دانش آموزان بخواهید تا روز تولد اعضای خانواده و فامیل نزدیک را در جایی یادداشت کنند، سپس نحوه درست کردن یک کارت پستال را به بچه ها‌آموزش دهید. برای اینکار می‌توانید از مقواهای رنگی و چسباندن طرح های جالب روی آنها استفاده کنید. از بچه‌ها بخواهید با نوشتن جملات زیبا یا اشعار کوتاه، کارتهای خود را کامل کنند و در روز تولد بستگانشان برای آنها پست کنند. در این فعالیت بچه‌ها می‌آموزند که چگونه احساساتشان را با نوشتن چند جمله منتقل کنند.

7- به بچه‌ها کمک کنید تا دفترچه خاطراتی برای خود درست کنند، به آنها در مورد این دفترچه و موضوعاتی که می‌توان در آن نوشت توضیح دهید. این موضوعات می‌تواند چگونگی یافتن یک دوست جدید، وقایع جالب خانه یا مدرسه، یا احساس فرد در اولین روز مدرسه باشد. وقایع هر هفته در پایان هفته توسط دانش آموز نوشته می‌شود. دانش آموزان در صورت تمایل، مطالب نوشته شده را برای خانواده یا سایر دانش آموزان می‌خوانند.




خواندن در کودکان




چکيـــــــده
فرايند " خواندن " از جمله مسايل اصلي مورد بحث در يادگيري زبان و نشانه باسوادي مردم هر جامعه است. براي درک هر چه بيشتر اين فرايند بايد ماهيت "خواندن" و نظريات مربوط به آن، و همچنين سؤال و جواب هاي مربوط به "خواندن"، مورد توجه دقيق قرار گيرد. ضمنا، استفاده از ادبيات در تدريس "خواندن" نقش مهمي ايفا مي کند و نگرش معلم در اين فرايند مي تواند بسيار موثر باشد. تحقيقات فراواني در زمينه " خواندن " انجام گرفته است که بر اساس يافته هاي آنها، يکي از مهمترين عوامل موثر در علاقه به "خواندن"، درک يا شناخت ارزش خواندن و تبحر در اين مهارت است. معلمان و زبان آموزان مي دانند که يادگيري و کسب مهارت " خواندن "، ارزش زحمت آن را دارد و با تقويت اين مهارت، زبان آموزان از آن لذت مي برند.

مقدمـــــــه
"خواندن" فرايندي بيش از رمز خواني علائم از روي يک صفحه کاغذ است. تلاشي است براي يافتن معني که به درگيري فعال خواننده نياز دارد. هرگاه فنون تدريس "خواندن" را به کار مي بريم، يا کتابي براي زبان آموزان انتخاب مي کنيم، پيش نياز هميشگي آن در پيش زمينه قرار دادن "معني" است. خواندن فرايندي پيچيده است که به معني بازيافت اطلاعات از يک متن است و به کلمات ثبت شده روي صفحه کاغذ محدود نيست. خواندن با معيارهاي تعليم و تربيت ارتباط کامل دارد و يکي از کنش هاي آن، داشتن جامعه اي با سواد است.

به طور خلاصه، هدف اصلي مدرسه بايد تربيت افرادي منطقي، بلند نظر و منتقد باشد. در اين مقاله ماهيت خواندن، ارتباط خواندن و فرهنگ، مهارتهاي اطلاعاتي و نقش رايانه و ادبيات تا حدي مورد بحث قرار مي گيرد. پيتر تراوس معتقد است که کمتر مقوله اي در آموزش و پرورش مانند خواندن، اميد و تصورات مردم را برمي انگيزد. اين در حالي است که هر از گاهي، روزنامه ها و مجلات بحران خواندن را که به پايين ترين سطح خود رسيده، مورد بحث قرار مي دهند و مي نويسند، کودکان در رقابت با ملل ديگر عقب مانده اند، توان گذشته را ندارند، از نظر قدرت خواندن و درک مطلب همچون پدران و مادرانشان نيستند و دوران افقهاي طلايي خواندن رو به افول است.

ماهيت اين نظريات و ضد و نقيض بودن آنها مساله پيچيده تر و ريشه دارتري را درباره خواندن، ماهيت و نقش آن مطرح مي کند. از يک طرف، خواندن را يک مهارت اصلي و يک فعاليت کنشي مي دانيم که بايد در سنين پايين کسب شود و براي شکوفايي فرهنگ و آموزش و پرورش و جامعه لازم است. از طرف ديگر، خواندن را در ارتباط نزديک با کتاب، ادبيات، ميراث هاي ادبي و متون اصيل مي بينيم که در آن موضوع، محتوا و شيوه خواندن مد نظر است. به نظر نگارنده، هيچ کدام از اين دو به تنهايي کافي نيستند و هر جنبه خواندن را بايد در کنار يا به دنبال ديگري و در مراحل مختلف آموزش "خواندن" مورد توجه قرار داد. براي همه روشن است که تمام کودکان بايد براي رفع نيازهاي جامعه با سواد خود آماده باشند و اين آمادگي بايد به صورتي مفيد و در سنين پايين فراهم آيد. ضمنا بايد بر تجربه کردن و دسترسي داشتن به امکانات و کمک هاي لازم تاکيد شود تا آنها بتوانند در اين زمينه، افرادي منتقد و مفيد باشند.

در اين راستا سوالهايي مطرح است که قبل از پرداختن به تدريس و يادگيري اين مهارت، اشاره به آنها خالي از لطف نيست:

۱. خواندن بايد چه تاثيري بر زندگي کودکان داشته باشد؟
۲. معني دقيق خواندن و فرد ماهر در آن، چيست؟
۳. چه مواردي در فرايند خواندن موثرند؟
۴. اين سوالها چه مفهومي براي مدارس بطور کلي و براي معلمان زبان بطور خاص دارد؟

معمولا وقتي در کلاسهاي زبان از "خواندن" صحبت مي شود، نوع خاصي از متن مورد نظر است. البته گاهي مقصود مشخص تر است و فقط به کتاب يا نوع خاصي از آن مانند ادبيات يا يک موضوع ديگر اشاره دارد. اما وقتي "خواندن" در عبارتي مثل: reading faces/ the weather/people يا در جمله اي مانند: I can read you like a book به کار برده مي شود، مفهومهاي متفاوتي دارد. اين مفهوم ها بسيار مهم هستند و اين حقيقت را نشان مي دهند که خواندن متون چاپ شده يکي از انواع خواندن است. ولي در اين مقاله صحبت از خواندن متون يا به طور کلي "درس خواندن" است؛ گرچه مفهوم عامه آن را نيز نبايد ناديده گرفت. (لويزر و گاردنر، 1979)

در تعريف ماهيت "خواندن"، بايد نقش خواندن را در جامعه مورد توجه قرار داد. ما در جامعه اي زندگي مي کنيم که داشتن اين مهارت را نوعي "باسوادي" مي دانند. البته اخيرا استفاده از رايانه و ديگر وسايل ارتباط جمعي نيز جزئي از خصوصيات باسوادي است و هر روزه نياز به خواندن افزايش مي يابد و افراد مجبورند در محل کار، هنگام رانندگي، خريد و موارد ديگر، مطالبي را بخوانند. گرچه در زندگي نوين در ارتباط با فناوري، موارد معدودي ديده مي شوند که نياز به خواندن ندارند، ولي تمام نهادهاي فرهنگي، دولتي و اقتصادي با زبان نوشتاري سر و کار دارند و رفع نيازهاي جامعه به قدرت خواندن افراد بستگي دارد. اوقات فراغت و گاهي تفريحات ما نيز با خواندن روزنامه، مجله، کتاب و گزارش مي گذرد. خواندن دستيابي به افکار و انديشه هاي ديگران را در اقصي نقاط دنيا ممکن مي سازد. خواندن در تحصيل و آموزش و پرورش نقش بسزايي دارد. نه تنها نظام آموزشي به خواندن مطالب زيادي در فرآيند يادگيري نياز دارد، بلکه قدرت فرد در اين مهارت نيز يکي از شاخص هاي موفقيت در کار است. (بانز و ديگران، 1984)

اينک ببينيم خواندن مستلزم چه مواردي است؟ زبان آموزان چه بايد انجام دهند تا معني صحيح را از متني به دست آورند؟ پاسخ به اين سوال ها به هدف خواندن و زبان آموز بستگي دارد. گاهي هدف او يافتن يک واقعيت يا مفاهيم مشکل و جديد، و گاهي پيگيري سرگذشت فرد يا افرادي در يک داستان و امثال آن است. زبان آموز بايد بتواند، بين کلمات روي کاغذ و زباني که مي داند ارتباط و هماهنگي برقرار کند و اين عمل نشان دهنده جهش و گام بزرگي در رشد ذهني کودکان است. براي خوب خواندن، زبان آموز بايد بتواند بين کلمات، صدا و معني آنها ارتباط برقرار کند و اين فرايند را "رمز خواني" مي نامند. اکثر زبان آموزان براي ايجاد چنين ارتباطي به کمک نياز دارند که اگر به صورت منظم و مداوم انجام گيرد، مفيد خواهد بود. بررسي و شناخت اصول رعايت شده در متون و شيوه هاي ساختاري آن ها، به زبان آموز فرصت مي دهد که در "خواندن"، و حتي "نوشتن" تقويت شود. (وست، 1987)

ادبيات نيز در تدريس "خواندن" نقش بسزايي دارد. نبايد تصور کرد که يک قطعه ادبي، صرفا به خاطر ويژگي هاي زيبا شناختي، موضوع، شهرت يا تاثير بر مخاطبان، تدريس يا خوانده مي شود، بلکه استفاده از آن با هدف مهم تري انجام مي گيرد. يک اثر ادبي مي تواند باعث انگيزش خواندن در بسياري از مردم عادي و تحصيلکرده شود و اين مهارت مهم را در افراد جامعه گسترش دهد (وست، 1987). بنابراين، فرايند استفاده از ادبيات در آموزش "خواندن"، با آنچه مردم، دانشجويان و معلمان در ذهن دارند و آن را يک کار آموزشي خاص مي دانند که بايد در کلاس درس انجام پذيرد، کاملا متفاوت است. آنگونه که ويليامز (1965) مي گويد: "ادبيات مجموعه يا گلچيني از فرهنگ است و موسسات آموزشي با آموزش ادبيات، زبان آموزان را به سوي زيباترين آثار و مطالب زبان هدايت مي کنند". در اين تلاش، نبايد ادبيات را بيش از حد تخصصي کرد و مانع استفاده زبان آموزان شد. نامناسب يا نامربوط دانستن ادبيات با زبان کودکان، کار صحيحي نيست. ناديده گرفتن ادبيات در تدريس زبان و تاکيد بيش از حد زبان شناسانه و کاربردهاي اصول آن، ذوق ادبي را نابود مي کند. (وست و ديکي 1990).

بنابراين، براي رشد آموزش زبان و بخصوص مهارت خواندن، ادبيات بايد جايگاه ويژه اي در برنامه هاي آموزشي داشته باشد. افرادي چون کاکس1(1992) معتقدند که قدرت استفاده از زبان و رشد و گسترش آن، به دانش فرد از تاريخ و ادبيات زبان بستگي دارد. بحث درباره ميزان کارآيي و قدرت ادبيات در بسط زبان آموزي، نکته اي است که به تحقيقات و رويکردهاي تحليلي و آماري نياز دارد و بايد در اين مورد فعاليت بيش تري انجام گيرد. وظيفه معلمان کمک به شناساندن بهتر اين زمينه علمي و بالا بردن درک زبان آموزان از آن است. درک معني، گسترش قدرت شناخت و فرايند تشخيص تغيير و تضاد مفهوم کلمات و عبارات در متون و محتواهاي گوناگون، يکي از ضرورت هاي خواندن و ماهر شدن در اين کار است (وست و ديکي، 1990). خواندن راهي است براي کمک به زبان آموزان، براي "درک انتقادي" جهان و محيط اجتماعي آن ها. زبان آموزان بايد با فرايند انتقال معني اين ارزش هاي اجتماعي آشنا شوند و راه هاي بيان آن را در نوشتار بياموزند. امروزه نظريه هاي آموزشي بر اين عقيده تاکيد دارند که: " تسلط بر زبان و تبحر در استفاده از آن، نوعي قدرت است" (تامکيز، 1980).

نوع ديگري از مطالب خواندني، متون اجتماعي، سياسي يا واقعي هستند. چون افراد دوست دارند محتوا يا موضوع نوشته شده خاصي را بخوانند، ادبيات و نوشته هاي مربوط به واقعيت هاي زندگي يا مطالب مربوط به آن ها از جايگاه خاصي برخوردار است. در اين نوع متون، زبان آموزان مي توانند به درون شخصيتها، افراد و ابعاد احساسي و عاطفي مورد نظر راه يابند، به خواندن گسترده تشويق شوند و از اين کار لذت ببرند. (سکاف، 1994) بررسي مشخصه هاي زبان شناختي متن نيز يکي از مواردي است که زبان آموزان را به شيوه استفاده از زبان گفتاري در نوشته هاي داستاني، گفتگوها و انواع ديگر آن آشنا ميکند. حتي خواندن اشعار مناسب ميتواند راهي براي بحث و درک نکات زباني مانند واژگان، ساختار و ديگر اصول نگارشي باشد. با اين عمل، موضوع زبان و تنوع آن مشهود ميشود. جنبه هاي فرهنگي، وزن و موسيقي زبان گفتاري در نوشته هاي ادبي، خود جاذبه اي براي خواندن آنهاست که زبان آموزان را جذب ميکند و کشش لازم براي خواندن را در آنها به وجود مي آورد (سکاف، 1994).

گاه خواندن نقدهاي مربوط به متون مختلف، زبان آموزان را با شرايط تاريخي، جغرافيايي و اجتماعي يک متن آشنا ميسازد و آگاهي ادبي و شوق خواندن ايجاد مينمايد. تنظيم و تهيه سوالهايي در پايان متن، خود باعث نوعي انگيزش در خواننده ميشود و دقت زبان آموزان را در درک آن افزايش مي دهد. در هر حال، براي تدريس "خواندن" بايد نگرش و ديد معلم را نسبت به متن فراموش نکرد. البته همين موضوع در مورد زبان آموزان نيز صحت دارد. تجربه معلم و ميزان استفاده و تکرار تدريس يک متن، آموزش آنرا روان تر، راحتتر و پرمعني تر مي کند. اگر چه نبايد اين موضوع حالت رفع مسئوليت به خود بگيرد و معلم نبايد صرفا با تسلطي که پيدا مي کند، خود را از زحمت مطالعه رها سازد و به خاطر تسلط، جواب سوالها را از بر بگويد و نسبت به تشويق، درک و لذت بردن زبان آموزان از متن، بي توجه باشد. (هاکس، 1992).

نکات و خصوصيات زير ممکن است براي بهتر خواندن ، لذت بردن و درک صحيح مفيد واقع شود: (برنيدلي، 1994):

1. شاگـــــرد محـور بودن:
تاکيد و کمک به زبان آموز در درک واقعي مفهوم متن.

2. همکاري جمعـي و شرکت در بحث:
تشويق زبان آموزان به سهيم کردن ديگران در آموخته هاي خود، مذاکره و مشارکت در يادگيري نکات و مطالب خوانده شده.

3. فعاليت جسمـي:
نشان دادن تصورات، فعاليتهاي ذهني و احساسي مورد مطالعه.

4. تشويق به عکس العمل:
ايجاد زمينه براي نمايش، نوشتن، بحث، هنرنمايي و امثال آن.

5. استفــــاده از منابـــع مختلف:
نقد و بررسي مطالب با مشاهده فيلم و عکس يا خواندن نقدهاي مربوط به آنها.

6. به کارگيـــــري تخيل:
زبان آموزان نبايد در قالب متن محصور شوند، بلکه ديد آنها بايد گسترش يابد و ارتباط مطالب را با جنبه هاي مشابه و متفاوت بررسي کنند.

7. جستجوگري:
بحثهاي باز و پيش بيني نشده عاري از قضاوت و تعصبهاي شخصي بين معلم و زبان آموز.

8. انجام تکاليف:
زبان آموز بايد پس از خواندن، تکاليفي، هر چند مختصر، انجام دهد.

9. بحث گـروهي:
گفتگو و بحث درباره مطالب، در گروههاي چند نفره مفيد است.

10. روش تــــــدريس:
براي تدريس "خواندن" فقط يک روش وجود ندارد، بلکه مي توان از روشهاي متفاوتي همراه با فنون و رويکردهاي گوناگون استفاده کرد.

11. فـــــراموش کردن متن و توجه به درک آن:
به ياد داشته باشيم فقط يک تفسير، يک تعريف، يک طريق آموزشي و يک راه براي درک مطلب وجود ندارد.

12. درک خــــواندن:
مهمتر از همه اين است که بايد از خواندن لذت برد.

با توجه به نکات فوق و مشکل آموزش "خواندن"، معلم وظيفه اي سنگين بر عهده دارد. متاسفانه بعضي ها فکر مي کنند که راحت ترين کار تدريس "خواندن" است؛ چون متن در اختيار زبان آموز است و او با يک فرهنگ دو زبانه مي تواند تمام مفاهيم لازم را پيدا کند. کافي است معلم فقط در تلفظ بعضي کلمات يا آهنگ خواندن جملات به او کمک کند. اما نتيجه کار وضع اسفناکي خواهد بود و پس از چند سال مطالعه، کلاس، درس، رفت و آمد و مخارج سنگين، زبان آموز در خواندن ساده ترين متون و درک آنها ناتوان خواهد بود و راه به جايي نخواهد برد. در واقع، اين شعار که مطلب بايد مناسب با هدف باشد و پيشرفت و حاصل کار مورد ارزيابي مداوم قرار گيرد، از قلم افتاده است. بنابراين يافتن نظامي موثر براي ارزيابي کار، نه به خاطر مجازات معلم يا زبان آموز، بلکه براي آگاهي هر دوي آنها از نتيجه تلاش و زحمت خود ضروري به نظر مي رسد. (گن ول، 1994).

راهبردهايي براي ارزيابي مهارت خواندن ارائه شده است که بطور مختصر عبارتند از:

۱- ارزيابي توسط فــــردي غيـــر از معلم درس
۲- ارزيابي معلم با نظارت فــردي ديگر
۳- ارزيابــــي زبان آموز از خود.

همه اين موارد بايد معطوف به نکات زير باشند:

۱- دانش و درک زبان آموز از متن و شناخت نکات و مفاد مورد بحث در آن
۲- لذت بردن از سبک و کار نويسنده
۳- توانايي بيان نظر خود درباره متن و پاسخ مناسب به پرسشها
۴- کيفيت بيـــان

اما مهمتر از همه توجه به اين نکته اساسي و غير قابل انکار است که زبان آموز در زندگي آينده خود با مطالب آشنا و خوانده شده در کلاس روبه رو نخواهد بود. بلکه همه آموزش و تلاش، به خاطر آماده کردن و ايجاد توان لازم در او براي رو به رو شدن با مطالب جديد و ناخوانده است. نگاهي گذرا به تمام کلاس هاي زبان در مؤسسات، مدارس و دانشگاه ها خلاف اين موضوع را نشان مي دهد. ولي چه بايد کرد که حقيقت و هدف اصلي خواندن چند متن و گرفتن نمره نيست، بلکه آمادگي براي رويارويي با متون جديد، درک و گاه ترجمه آنها براي انتقال دانش، فناوري و يافته هاي علمي جهان پرتحرک و در حال تحول است. به قول (ميک1983،2)"درسهاي ناخوانده بسيارند و از کجا مي دانيم که آنچه در کلاس درس انجام مي گيرد، ارزش علمي و آموزشي دارد."

تحقيقاتي که در سطوح مختلف "خواندن" انجام شده و مي شود کم نيست، ولي هيچ کس به آنها توجه ندارد. حتي خود محققان و دانشجويان کارشناسي ارشد از نتايج به دست آمده کار تحقيقي خود در پايان نامه هايشان بهره اي نمي برند و هنگام تدريس به آنها توجهي ندارند؛ بيشتر از شيوه معلمان يا استادان خود پيروي مي کنند و در نتيجه تدريس "خواندن" را کاري سخت و پرزحمت مي دانند. گذشته از اين موضوع، معلم نه تنها بايد به رشد قدرت خواندن دانش آموزان، از طريق مطالعه مطالب کتابهاي تهيه شده براي ايجاد زمينه، کمک کند، بلکه بايد آنها را براي انواع مطالب خواندني ديگر در خارج از کلاس و در ساعات فراغت آماده سازد. امروزه صحبت درباره تسهيل يا آسان سازي خواندن است و تصور نمي شود که ياد دادن "خواندن" و شيوه انجام آن به کودکان و زبان آموزان آسان باشد. ولي اگر حس کنجکاوي و تعاون آنها را برانگيزد، مي تواند جالب باشد (ميک، 1983) جيمز بريتون3 (1970) مي گويد: "زبان آموزان براي تسلط بر خواندن و تبحر در آن، بايد مدتها آنرا تمرين کنند؛ همانگونه که پزشک قبل از طبابت مدتها تمرين مي کند".

زبان آموزان وقتي ارزش "خواندن" را بفهمند، به آن ارج مي نهند و در آن تبحر پيدا مي کنند. معلم بايد فنون و راهبردهاي دستيابي به اين مهارت مهم را در اختيار آنها بگذارد و تصور نکند که همه زبان آموزان از آنها آگاهي دارند و نياز به زبان آموزي و يا حتي آموزش آنها نيست. "خواندن" فرايندي از تبديل کلمات به گفتار، حدس زدن، پيش بيني کردن، انتظار داشتن، استفاده از تجربيات زندگي و کسب مهارت است. گرچه انجام اين کارها آسان به نظر نمي رسد، ولي اين نکته بايد براي زبان آموز روشن شود که يادگيري و کسب مهارت "خواندن" ارزش زحمت آنرا دارد. ويليامز مي گويد: "معلم بايد از زمينه هاي نظري و اعتقادي خواندن آگاه باشد. بدترين مشکل او انتخاب مطالب قابل خواندن نيست، بلکه عميق و گسترده کردن اين مهارت براي خواندن مطالب جديد و ناآشنايي است که هيچ نوع برخورد قبلي با آنها نداشته و هيچ تصويري از آنها در ذهن زبان آموز وجود ندارد."

فيناکيارو (1969) معتقد است که معلم مي تواند در درس "خواندن" از انواع مطالب همچون شعر، داستان، شرح و امثال آن براي بسط واژگان، تمرين و تبحر در دستور زبان، گسترش درک فرهنگ، نگارش، گوش دادن و حتي صحبت کردن استفاده کند و تمام مهارت هاي زباني را از طريق "خواندن"، با برنامه متعادل، تقويت کند و گسترش دهد. بنابراين، اگر معلم همراه، علاقه مند، مطلع، ماهر و مايل به ياد دادن باشد، زبان آموز مي تواند به بالاترين سطح موفقيت خود در زبان برسد. تقويت زبان آموز و تشويق او به يادگيري و لذت بردن از خواندن و به طور کلي ادامه دادن راه بدون تدريس، يکي از اهداف آموزش "خواندن" است. و جامعه بسيار کوچک کساني که به "خواندن" علاقه دارند و مي خوانند، هر روز بزرگ تر مي شود و روزي به بالاترين سطح گسترش خود مي رسد.

حاصل کلي مطالب فوق توصيه اي ساده براي معلمان است که آن را مي توان چنين خلاصه کرد:
معلم بايد در ارزيابي، به درک محتوا، فرايند يادگيري، و رشد و پيشرفت زبان آموز توجه کند و مهارتهاي کسب شده و ميزان آنها را ناديده نگيرد.


رفع اختلالات خواندن در دانش آموزان



از آن جايي كه خواندن مهارت پيچيده اي است كه مانند ساير مهارتها، يادگيري آن در نتيجه تمرين و ممارست به دست مي آيد، لذا جهت يادگيري مهارت خواندن راهكارهاي زير پيشنهاد مي شود كه عبارتند از: قرار دادن يك ساعت فوق برنامه در بين ساعات مدرسه يا خارج از ساعات مدرسه جهت تمرين خواندن انواع متون فارسي از قبيل نظم و نثر متون تاريخي، داستان ،مقاله، مجله و ... با استفاده از روش همياري زير نظر دبير مربوط به عنوان قسمتي از درس ادبيات فارسي با محاسبه نمره آن. براي اين كار ابتدا گروههاي هميار را بر اساس تمام وي‍ژگي هايي كه يك گروه هميار بايد داشته باشد در كلاس تشكيل مي دهيم گروه هايي 3 يا 4 نفره در هر گروه يك دانش آموز قوي، يك دانش آموز ضعيف و يا دو دانش آموز متوسط. هر گروه وظيفه دارد كه متن مشخص شده اي را در مدت زمان معيني به صورت روان بخواند.

هر كدام از اعضاي گروه بايد قادر به پاسخگويي به سوالات خاص يا استنباطي از متن و خواندن صحيح و روان متن باشد و محتوا و انديشه هاي موجود در مطالب خوانده شده را به زبان خود باز گو كند اين روش علاوه بر اينكه دقت و توجه دانش آموزان را هنگام خواندن بيشتر ميكند باعث تقويت مهمترين مشخصه هاي يادگيري در آنها ميشود كه عبارتند از:
۱- وابستگي مثبت.
۲- پاسخگويي فردي و مهارتهاي اجتماعي كه براي خوب عمل كردن در گروه به آن احتياج دارند.
۳- دومين راهكار ارائه شده مي تواند بدين گونه باشد كه هر هفته يك گروه از دانش آموزان يكي از حكايتهاي گلستان سعدي را در كلاس بخوانند و اصل حكايت را به زبان خود بيان كنند.
۴- آموزش مهارتهاي گوش دادن و تمركز حواس كه منتج به توسعه و بهبود خواندن مي شود.
۵- برگزاري مسابقه روان خواني هر ماه يكبار.

راهكارهایي جهت بهبود قدرت تكلم دانش آموزان:
۱- برگزاري مسابقه سخنراني در بين دانش آموزان پيرامون موضوعات گوناگون فرهنگي، آموزشي، اخلاقي، اجتماعي و ...
۲- ايفاي نقش مجري گري توسط دانش آموزان و انتخاب بهترين مجري هفته، ماه و سال اين نقش را مي توانند در برگزاري جشنها، مراسم مذهبي و.... ايفا نمايند.
۳- برگزاری انشای شفاهي در كلاسهای انشا.


چگونگی اصلاح و گسترش مهارتهای خواندن


خواندن گـــروهي از کلمات در يک نگاه:
ثابت شده که چشمان ما وقتي از حرکت مي ايستند مي توانند اطلاعات را ذخيره کنند. پس همواره اين روش اجرا مي شود: حرکت، توقف، خواندن، حرکت، توقف، خواندن. اين امر را خيلي راحت مي توانيد امتحان کنيد. فقط کافيست مقابل دوستتان و چشم در چشم او بايستيد و کتابي را بالا نگاه داريد و هنگامي که دوستتان در حال خواندن است در چشمهايش نگاه کنيد. راه حل به حداقل رساندن تعداد توقف ها و به حداکثر رساندن تعداد کلماتي که در يک توقف ديده مي شوند را در تمرين هاي زير مي توان يافت:

تمـــــرين اول:شخص به هر لغت فقط يک بار نگاه مي کند.
تمرين دوم:شخص يکبار به هر لغت نگاه ميکند اما همراه با لغات اطرافش.
تمــــرين سوم:شخص در هنگام خواندن فقط به لغات کليـــدي توجه مي کند (خواندن به شکل عمـــودي يا افقــــي).

اما کسي که تمرين اول را انجام مي دهد درک و فهم بيشتري از متن نسبت به کسي که به تمرين سوم رسيده است دارد. کمي در اين باره فکر کنيد.جواب "شايد" است! اگر کسي که به تمرين سوم رسيده واقعا دو تمرين قبل را انجام داده باشد سرعت بالاي خواندنش به خاطر انتخابي خواندنش است و اين فرصت را پيدا مي کند که بيشترين انرژي ذهني خود را صرف ايجاد ارتباط با متن مربوطه کند.پس آرام خواندن به معناي بهتر فهميدن نيست.

" ويليام جيمز " مي گويد :" هنر باهوش و خردمند شدن هنر دانستن چيزي است که نمي دانيم ". يک خواننده زيرک کسي است که از روش سوم استفاده مي کند. يعني تمام کتاب يا يک فصل را به طور دقيق نگاه و مطالعه مي کند. سپس به عقب برگشته و ترکيبي از دو تمرين اولي را انجام مي دهد تا موارد مرتبط به هم را در آن بخش از کتاب پيدا کرده و روي آنها تاکيد کند. براي با هم به کار بردن تمرين دوم و سوم بايد تمرين هايي براي قوه بينايي به کار برد. شما بايد سکوت کنيد و بدون صدا بخوانيد و ياد بگيريد که به چشمانتان اعتماد کنيد. اين بدين معناست که فعاليت خواندن را از " ديدن، گفتن، فهميدن " به فقط " ديدن، فهميدن " تغيير دهيد. يک راه براي ايجاد اين تغيير بالا بردن قدرت ماهيچه هاي بينايي است. همين طور يکي از راه هاي ترک عادت بلند خواندن اين است که سرعت حرکت چشمانتان را بر روي کاغذ بالا ببريد و تا آنجا که نياز به بلند خواندن نداريد اين کار را ادامه دهيد. در واقع مي توانيد کلمات را در حين خواندن در سرتان بگوييد.اين بدين معناست که از آغاز حرکت چشم تا جايي که به استراحت و توقف نياز پيدا مي کند بايد گروهي از لغات را به ذهنتان منتقل کرده باشيد اين گروه کلمات نبايد حتما از يک خط باشند بلکه بهتر آن است مربوط به چند خط مختلف باشند.

انتخابي تر خــــــواندن:
اصل موضوع اين است: " هر چه ميزان اطلاعاتي که به مغز وارد مي شود بيشتر شود نياز به دقيق تر بودن بيشتر مي شود و بايد اطلاعات ورودي را دقيق تر و با سطحي بالاتر نگريست و در رابطه با مطالعه جزئيات انتخابي تر عمل کرد. " وقتي ما چيزي را مي خوانيم هدفمان فقط نگاه کردن به کلمات و عکس ها با تمام سرعتي که مي توانيم نيست. بلکه هدف تا حد ممکن مشخص کردن و فهميدن منظور اصلي نويسنده است و سپس انتقال اين اطلاعات به حافظه دراز مدت و يادداشت کردن آنها براي مراجعه در آينده.

تصور کنيد که به کنار يک درياچه بزرگ رسيده ايد و به شما گفته مي شود که جايي در آب گنجي مدفون شده است. براي پيدا کردن آن مي توانيد وارد آب شده و يا بر قايق تندرويي که مجهز به سيستم رادار است سوار شده و هر چيز را که شبيه گنج است در زير آب رديابي کنيد. اين کار اين امکان را به شما مي دهد که با سرعتي نسبتا زياد تمام درياچه را بپيماييد. نقاط تعيين شده را معين کنيد و سپس به تک تک آنها برگرديد لنگر بيندازيد و شنا کنان زير آب برويد. اينگونه شانس بيشتري براي پيدا کردن گنج داريد چون شما بخشهاي مورد نظرتان را از قبل انتخاب کرده ايد.وقتي شروع به خواندن مي کنيد بخش نيمه هوشيار مغزتان نقش همان رادار را بازي مي کند و براي زماني که شما اطلاعات را به مغزتان منتقل مي کنيد برنامه ريزي شده است. البته وقتي انتخابي شروع به خواندن مي کنيد مهم ترين چيز آن است که بدانيد در قسمت درستي از درياچه شنا مي کنيد. در واقع ما مي خواهيم بدانيم که چگونه سمت چپ مغزمان را به امر خواندن نزديک کنيم. از آنجايي که امور غير منتظره مربوط به سمت راست مغز مي باشد يکي از راهها اين است که زمان محدود و خاصي را به اين امور اختصاص دهيم.هنگامي که حس مي کنيم نسبت به زمان بي تفاوت شده ايم در واقع سمت راست مغزمان به کار افتاده است و اگر براي فعاليتهاي مربوط به سمت راست مغزمان زمان محدودي در نظر نگيريم اين بخش از مغز تمايل پيدا مي کند که هر گاه مايل است کار مربوط به خود را انجام دهد.

مطالعــــه طبقه بندی شده:
علاوه بر استفاده از رادار بخش نیمه هوشیار ذهن شما می توانید با استفاده از طبقه بندی مطالعه انتخابی تر بخوانید. اینجا 4 توصیه عمومی برای طبقه بندی مطالعه ارائه شده است:

نگـــاه سطحـــــی:
هر صفحه کتاب را در یک ثانیه یک نگاه گذرا و سطحی بکنید و ساختار و ریتم آن را معین کنید.سعی کنید با تمرین کل کتاب را در 5 دقیقه از نظر بگذرانید.

مـــرور قبلــی:
حال باید آنچه را که گذرا دیده اید عمیق تر ببینید.فصل اول را مرور کنید (هر صفحه در 4 ثانیه). توجه خاصتان روی شروع و پایان قبل که شامل مقدمه و نتیجه گیری و جمله آغازین پاراگرافها و بخشهاست باشد. می توانید بخشهای کلیدی را با ماژیک زرد یا چسب زدن مشخص کنید.

خــواندن:
اگر فصلی از کتاب نیاز به توجه بیشتری داشت به عقب برگردید و آنرا با هر سرعتی که راحت تر هستید بخوانید.

دوره:
بهتر است پس از مطالعه یک مطلب جدید یک دوره کوتاه انجام دهید. این کار حجم اطلاعات ورودی به حافظه درازمدت را بیشتر می کند. دیدن هر ورق از مطلب مزایای بسیاری دارد. این کار باعث می شود که اندکی ترسمان از ندانستن و نفهمیدن موضوع برطرف شود.همچنین باعث می شود که آسان تر مفهوم را درک کنیم و وقتی چشمان ما دوباره مطلبی را می بیند سرعت حرکتشان نسبت به یک بار خواندن بیشتر می شود و بالاخره سمت راست مغز ما از چنین وضعی راضی تر است چون در این حالت لااقل اطلاعات اندکی از متن و یا تصویری از مطالب موجود را به دست می آورد. به عقیده بعضی ها فقط با یک سرعت خواندن مثل ماشینی است که فقط با یک دنده حرکت می کند.در واقع خواندن طبقه بندی شده بدین معناست که در امر خواندن انعطاف پذیر باشیم یعنی با توجه به هر مطلب نوشته شده یکی از روشهای خواندن را به کار بریم. در اینجا چند پیشنهاد اضافی برای انتخابی تر خواندن ارائه شده است :

* روی لغات کلیدی تمرکز کنید و با بقیه لغات کاری نداشته باشید. بیشترین معنای جمله توسط چند لغت کلیدی منتقل می شود. لازم نیست همه " است ها " و " واو ها " را بخوانید.
* به آنچه قبلا می دانستید کاری نداشته باشید. هنگامی که شما اطلاعات بیشتر و بیشتری را به حافظه درازمدتتان منتقل می کنید می توانید کمی از بخشهای قبلی را حذف کنید و بدین ترتیب حرکت شما در طول منحنی یادگیری سریع تر می شود.
* مطالبی که به کارتان نمی آید را حذف کنید.
*مطالب گیج کننده را حذف کنید و یا اگر لازم است دوباره به آن بخشها برگردید و دوباره مرور کنید.
* دادن یک زمان محدود به بخش نیمه هوشیار مغز باعث کمک شایان توجهی به فهم سریع تر مطالب می شود.





مراحل فراگیرینوشتن در کودکان


وقتي کودک شالوده گوش دادن و صحبت کردن را فرا گرفت، فراگيري خواندن و نوشتن را آغاز مي کند. در طول تاريخ، آموزش نوشتن به اندازه آموزش خواندن مورد توجه بوده است. براي اينکه آموزش نوشتن از کارآيي لازم برخوردار باشد، لازم است از نحوه فراگيري نوشتن کودکان و سطوحي که در اين فراگيري طي مي کنند، آگاه باشيم. آگاهي از نقاط عطفي که کودکان در فراگيري نوشتن طي مي کنند، به ما کمک مي کند برنامه ريزي و تعامل با آنها را متناسب با رشد و توانايي هاي آن ها پي ريزي کنيم. لازم به تذکر است که اين نقاط عطف، حول و حوش يک سن (البته به ميزان متفاوت) درکودکان رخ مي دهد.

نقاط عطف فـــراگيري نوشتن در کــــودکان
ساورز نقاط عطفي را که کودکان آمريکايي در هنگام فراگيري نوشتن طي مي کنند، به اين شرح معرفي مي کند:

الف) مـــرحله خط خطــي کـــردن :
کودک نوپا کاغذ را خط خطي مي کند، به تدريج خط خطي کردن ها، شکل هنرمندانه اي به خود مي گيرند و نهايتاً تلاش هاي آغازين کودک براي نوشتن کد يک زبان خاص شروع مي شود. بايد دانست، تجربه هاي قبلي کودک و توانايي هاي او در زبان شفاهي، و رشد احساسي ـ اجتماعي، حرکتي و شناختي، روي هم رفته تعيين کننده رفتارهاي نوشتاري اوليه کودک هستند.

ب) امــــلاي من در آوردي:
اين مرحله حول وحوش 5 سالگي رخ مي دهد. مثلاً distrub را به صورت dstrb مي نويسد يا not را به صورت nat مي نويسد. همچنين زمان افعال را هميشه حال در نظر مي گيرد.

ج) املاي قـــــراردادي:
اين مرحله حول و حوش 5 سال و ده ماهگي تا 6 سال و سه ماهگي رخ مي دهد. در اين مرحله، کودک مي تواند برخي از کلمات را بخواند، ولي نمي تواند آن ها را بنويسد. با اين توضيحات روشن مي شود که در چهار سال اول زندگي کودک، پايه و اساس آموزش نوشتن رسمي 5 در او شکل مي گيرد. منظور از نوشتن رسمي، استفاده از کد نوشتاري يک زبان، متناسب با هدف (مقاصد) و نيز مخاطبان متفاوت است. با شروع آموزش مدرسه ، نوشتن رسمي شروع مي شود. در مدرسه روي يادگيري ديداري کل کلمه تأکيد مي شود که به کودک در يادگيري استراتژي ديداري املا6 مي کند. در اين زمان درک و ارزش نهادن به تلاش هاي نوشتاري اوليه کودک مي تواند، محيط مناسبي براي پيشرفت او در امر نوشتن فراهم کند. در پايان سال اول ابتدايي از کودکان انتظار مي رود که بر نوشتن حروف الفبا مسلط شوند.

در اين مرحله، کودک به توليد فيزيکي حروف توجه کم تري مي کند و حروف و ارقام را رونويسي مي کند و درک ديداري او به حدي مي رسد که تفاوت هاي اندک ميان حروف ، مثلاً ميان " ب" و "ت" را پيش بيني مي کند. همچنين مي تواند تمايزات شنيداري ظريف تر مثلاً ميان "ب" و "پ" را تشخيص دهد. رفته رفته توجه کودک به الگوي هجايي واژه ها جلب مي شود. در مطالبي که براي کودکان تهيه مي شوند ، معمولاً کلمات بايد دو الگوي هجايي خاص داشته باشند:
۱- الگـــــــوي cvc
( صامت آغازي + واکه مياني + صامت پاياني) مثلاً کلمه" توپ" (ت+و+پ)
۲- الگوي هجايي cvcv
( صامت آغازي + واکه مياني + صامت دوم+ واکه پاياني ) مثلاً کلمه " بابا" (ب+ ا+ب+ا) .

کلماتي با الگوي هجايي cvc و cvcv فهرست خوبي از کلمات را براي تمرين نوشتن يک نويسنده مبتدي فراهم مي آورند. تا اين مرحله، دانش نوشتاري کودک در سطح واژه ، شامل اطلاعاتي در مورد واجها، حروف، روابط ميان صامت ها، مصوتها و هجاهاست. اگر معلم بتواند انگيزه بيش تري در کودک ايجاد کند، او به سرعت از نوشتن کلمات منفرد ، به نوشتن جمله رو مي آورد. البته جملات اوليه کودک صرفاً شامل دسته هايي از کلمات هستند، اما رفته رفته شباهت بيش تري با جملات رسمي پيدا مي کنند. به تدريج نقطه گذاري، فاصله گذاري و برخي ايجاد ارتباط شفاف با خواننده ( مخاطب ) را مي آموزد.

نکاتي که معلم ( مربي ) در طراحي فعاليتهاي نوشتاري مناسب براي فراگيران کوچک، بايد مدنظر داشته باشند به قرار زيرند:

۱- نقش مهـــارتهاي حــــرکتي
قبل از فراگيري مهارتهاي حرکتي جزئي، بايد فراگيري مهارتهاي حرکتي کلي صورت گيرد. با اين فرض، معلمان کودکستان و کلاس اول بايد فعاليتهاي حرکتي کلي را دربرنامه روزانه شان بگنجانند. طراحي تصويرهايي با قلم مو و انگشت دست روي شن و ... به آمادگي قبل از نوشتن منجر ميشود. پس از فراگيري مهارتهاي حرکتي کلي، کودکان آماده ميشود که در زمينه مهارت حرکتي ظريف نوشتن آموزش ببيند. معمولاً اولين نوشت افزارهاي کودک، نمونه بسيار بزرگي از همان نوشت افزارهاي مختص بزرگترها هستند. مداد بچه هاي کودکستاني بايد بلندتر، ضخيمتر و قطورتر از مداد بزرگترها، و خطوط روي کاغذ نيز يک تا دو اينچ 7 بلندتر باشند. استفاده از نوشت افزارهاي مورد استفاده بزرگترها به کندي و در فاصله زماني سه تا چهار سال رخ ميدهد و معمولاً کلاس سوميها و کلاس چهارميها اجازه دارند که از نوشت افزارهاي مناسب بزرگترها استفاده کنند.

۲- محيط نــــوشتن
محيط نوشتن بسيار شبيه محيط خواندن است، زيرا وظيفه ايجاد زمان، فضا و نوشت افزار مناسب، به عهده معلم است. نوشتن بايد بخشي از فعاليت هاي روزمره کلاس کودک باشد که معمولاً به سه مهارت زباني ديگر اعم از: خواندن، شنيدن و صحبت کردن در آميخته است.

۳- داشتن نگــــــرش مثبت
نگرش مثبت معلم نسبت به تلاش هاي نوشتاري کودک، به اندازه فراهم کردن زمان و فضا و مطالب نوشتاري مناسب حائز اهميت است. متأسفانه بزرگترها غالباً آن صبر و تحملي که در مورد خواندن ابتدايي کودک بروز مي دهند، در مورد نوشتن او نشان نمي دهند. مثلاً خط خطي کردن ها ، از نظر بزرگ تر ها پديده اي بي اهميت تلقي مي شود. در حاليکه بايد دانست، خط خطي کردن ها و تقاشي ها سطوح آغازين نوشتن هستند که در پيشرفت مهارت نوشتن کودک در مراحل بعدي بسيار حائز اهميتند. بنابر اين تلاش هاي کودک در اين مرحله، بايد مورد تشويق بزرگتر ها قرا گيرد. در گذشته، معلمان به کودکان اجازه نمي دادند که از املاي من در آوردي استفاده کنند. همين امر، توانايي کودکان را در نوشتن جملات و داستان هاي محدود مي کرد. معلمان به جاي اين که به ايده يا داستاني که کودک مايل است بنويسد توجه کنند، به املاي صحيح آنها توجه داشتند و همين مسأله باعث مي شد، کودک دقت خود را روي املاي حروف و کلمات مفرد صرف کند، نه روي ايده يا داستاني که مايل است بنويسد. در نتيجه به شدت خسته مي شد. معلمان بايد به اين باور برسند که خواندن و نوشتن کودکان از طريق انجام تمرينات بيش تر پيشرفت مي کند و آن ها بايد در پذيرش تلاش هاي کودکان در هر دو زمينه خواندن و نوشتن، حوصله بيش تري به خرج دهند. واکنش مثبت معلم و بر انگيختن کودک به سمت تلاش بيشتر، مهم ترين مؤلفه در ايجاد يک کلاس نوشتن مناسب است.

۴- الگـــو بودن معلـــم در معــــرفي نقشهاي نـــوشتن
نقش ديگر معلم در آموزش نوشتن اين است که الگويي در معرفي نقش هاي نوشتن باشد. يادداشت هايي که معلم براي والدين مي نويسد، تهيه کارت هايي با نام کودکان روي ميز تحرير آنها و نوشتن نامه هاي تشکر آميز به شاگردان داوطلب فعاليت کلاسي، از جمله شيوه هايي هستند که معلمان به واسطه آنها اهميت نوشتن با مقاصد اجتماعي و ارتباطي را نشان مي دهند. اين گونه هاي نوشتاري متفاوت، به نويسنده مبتدي نشان مي دهند که نوشتن مي تواند به دلايل متفاوتي صورت گيرد. او در مي يابد که نوشتن صرفاً موضوعي براي ادامه تحصيل نيست، بلکه ابزار ضروري و مفيدي براي ارتباط با ديگران است.

۵- تشـــويق دانش آموزان به نوشتن گــــروهي
معلم مي تواند شاگردان را به گروه هاي کوچک تقسيم و آن ها را به نوشتن داستان ترغيب کند و يا عبارت ناقصي به آن ها بدهد تا خودشان تکميل کنند. بهتر است قبل از اين که معلم از کودک بخواهد داستان بنويسد، مختصري در مورد طرز نوشتن آن توضيح دهد. او مي تواند از فعاليت هاي نوشتاري متناسب با سن کودک استفاده کند. کودکان موقعي از خلق داستان خود لذت مي برند که قبلاً فن نوشتن آن را آموخته باشند.

۶- استفاده از انـــواع محصـــولات نـــوشتاري معنـــي دار
محصولات نوشتاري متناسب با سن کودکان بسيار زيادند و در کتاب هايي که به آموزش نوشتن اختصاص دارند، به تفضيل موجودند. در استفاده از انواع محصولات نوشتاري مناسب، معلم بايد به چند نکته توجه داشته باشد: براي اين که کودک دريابد رابطه ميان يک کلمه و آنچه اين کلمه بدان ارجاع مي دهد، دلبخواهي است، معلم مي تواند از تصوير واژه استفاده کند؛ يعني از نقاشي، طرح و يا عکس، در کنار کلمه تايپ شده استفاده کند. بسط داستان نيز فعاليتي است که کودک در طول آن، از خود مطلبي به کتاب داستان اضافه مي کند. اين فعاليت به اين صورت است که معلم با صداي بلند کتاب داستاني را مي خواند و کودکان را تشويق مي کند که به طور شفاهي مطالبي را بدان اضافه کنند. با اين تمهيد هم زبان شفاهي و هم زبان نوشتاري کودکان تقويت مي شود. زيرا به اين ترتيب آنها آنچه را که به طور شفاهي مي گويند، مي نويسند. معلم با خواندن نوشته کودک و نشان دادن واکنش نسبت به آن ( البته واکنش نسبت به خود مطلب و نه نحوه نوشتن آن )، موردي از نقش ارتباطي نوشتن را به کودک نشان مي دهد. از طرف ديگر با برگرداندن نوشته کودک به او، طريقه پاسخ دادن و نيز صحيح نويسي را به کودک آموزش مي دهد. نکته قابل توجه ديگر اين است که در هنگام آماده کردن فعاليت هاي نوشتاري براي کودکان، معلم بايد مشخص کند، آيا اين نوع نوشتن فقط براي تمرين است يا اين که هدفمند است؛ يعني معنا و هدفي براي آن پيش بيني شده است. اگر هدف از نوشتن براي کودک روشن باشد، انگيزه او براي توليد نوشته هاي داراي کيفيت بالا افزايش مي يابد.

۷- اهميت تـــوجه به خصوصيات فـــردي کـــودک
معلم خاص کودکان مبتدي بايد متوجه اين نکته باشد که سطوح نوشتاري فراگيران متنوع است. دانش آموزاني که تجربه محدودي از کتاب دارند يا ناتواني خاصي دارند، هنوز در سطوح بسيار ابتدايي مهارت نوشتن هستند، در حاليکه برخي از همسالان آنها به راحتي نام خود را مي نويسند و برخي ديگر، از املاي من درآوردي استفاده مي کنند. تفاوت توانايي هاي نوشتاري کودکان، به رشد فيزيکي، اجتماعي و شناختي آن ها و ميزان آشنايي آنها باسواد ( قبل از آموزش رسمي ) بستگي دارد. معلمي که به کودکان آموزش مي دهد، بايد اجازه دهد که هر کودک با آهنگ خاص خود پيش رود و براي فرديت او ارزش قائل شود.


مهارتهای خواندن


مقـــدمـــه :
خواندن فعالیتی است که در آن نمادها، علامتها و حروف به کلمه ها و جملاتی با معنای مشخص تبدیل می شوند . هدف نهایی از کسب توانایی خواندن ، رسیدن به مرحله ای است که بتواند نوشته ای را بخواند ، آن را نقد و بررسی کند و در نهایت به نیازی از نیازهای خود پاسخ گوید. قدم اول در رسیدن به توانایی خواندن این است که یادگیرنده چه کوچک و چه بزرگسال با چگونگی آرایش حروف و کلمات در متنی که می خواند آشنا شود. مثلا بداند که زبان انگلیسی را از چپ به راست ، و زبان های فارسی، عربی و عبری را از راست به چپ می نویسد و یا این که زبان چینی به صورت ستونی، زا بالا به پایین نوشته می شود.

عمل خواندن به طور کلی اینگونه اتفاق می افتد که شخص شکل کلمات و عبارات را روی صفحه می بیند، آن گاه این شکل ها را از طریق سلسله اعصاب بینایی به مغز او انتقال می یابند و مغز آن ها را درک و وارد ذهن می کند. این جاست که شخص می تواند بخواند البته شخصی که توانایی خواندن داشته باشد و نه آدم بی سواد.

مــــــــراحل به کمـــــال رسیـــدن در خوانـــدن:
۱-آمــــادگـــــی :
در مرحله آمادگی، پیش از آنکه کودک بخواهد یا بتواند از متن آموزشی یا درسی چیزی یاد بگیرد باید اطلاعاتی را کسب کند که عبارتند از: دانستنی هایی بسیار کلی درباره زبان، دانستن نام حروف الفبا و این که واژه ملفوظ یعنی هر لفظی که بر زبان جاری می شود از چند صدای متفاوت تشکیل شده است، این که هر یک از حروف الفبا دارای صدایی خاص هستند و ... در مرحله آمادگی خواندن باید به این موارد توجه داشت. در همین مرحله است که پدر و مادر می توانند، با انجام کارها و فعالیتهایی، این روند را سرعت بخشند، فالیتهای مثل خواندن مطلبی برای کودک و آشنا کردن او با شکل نوشتاری زبان، از طریق نشان دادن کلمات و حروف به او، تا در نهایت کودک درک کند عبارات و نوشته ها یی که می بیند، دارند داستانی را بازگو می کنند و یا دانش تازه ای را به او یاد می دهند.

از دیگر مهارتهای آمادگی برای خواندن ، مهارتی است که در خلال بازی با کلمه ها مثل شعر خوانی و ترانه خوانی به سبب وزن و قافیه ای که در شعر و ترانه هست، حاصل می شود. اینگونه بازیها، به گونه ای مناسب به بچه ها کمک می کنند، همان طور که به معنی کلمات توجه می کنند به صدا و آهنگ آنها نیز توجه کنند. کودکان در این مرحله با جنبه های دیگری از زبان نیز آشنا می شوند، مثلاٌ کمی بزرگتر شوند می توانند بین خط زبان مادری خودشان و خط زبانهای دیگر تمیز قایل شوند و علایم تجاری و بازرگانی را بشناسند خود را با کتابهای « شبه خواندنی » و غیر خواندنی مشغول سازند و از این نوع کارها.

کارشناسان اتفاق نظر دارند که این زود آموزی ها در خواندن ، در وفقیت های اینده کودک سهم بسزایی دارند. در مدرسه های آمادگی یا کودکستانها معمول است که وقتی می خواهند کودکان را بپذیرند از آنها آزمون ورودی کوچکی می گیرند تا معلوم شود چقدر توانش زبانی دارد، تا چه اندازه حروف الفبا را می شناسند و در حیطه بندی و سر هم کردن حروف و کلمات چقدر مهارت دارد. بدیهی است بچه هایی که در این نوع آزمونها نمره خوبی می آورند معمولا بعدها نیز در « مهارت خواندن » موفقتر از بچه هایی خواهند بود که نمره پائین آورده اند. البته معلمان با تجربه کودکستان ها اغلب به همان خوبی آزمون گرفتن و چه بسا بهتر از آن، می توانند تشخیص دهند کدام بچه از نظر توانایی خواندن موفق تر از دیگران خواهند شد.

۲- آغــــــاز خـــــواندن:
در سال اول دبستان باید بچه ها را باشکل نوشتاری پاره ای از کلمات که از قبل شنیده اند و معنی آن ها را می دانند آشنا کرد و خواندن کلمه رانیز به آنها یاد داد این کار به دوروش انجام می گیرد در بعضی از مدرسه ها و نیز پاره ای از کتابهای از همان اول به کودک یاد می دهند که شکل یک کلمه را به طور کامل بشناسد و معنی آن را یاد بگیرد. در این روش در واقع بیش تر بر معنای کلمه تکیه می کنند.

اما در روشی دیگر که روی آموزش « آواها » تکیه می کنند، ابتدا صدایی را هر حرف الفبا نماینده آن آموزش می دهند و سپس به شناخت کلمه به طور مستقل می پردازند. این روش تقریباٌ در همه س برنامه های زبان آموزی رایج در جهان به کار می رود. بدین ترتیب کودک یاد می کیرد که به طور همزمان ، هم صداها را بشناسد و هم کلمه ها. باید دانست بیش از شصت سال تجربه و تحقیق نیز نشان داده است که آموزش نظام مند « آوا » در سال های دبستان ، حداقل سال سوم ابتدایی ، دستاورد بسیار خوبی به همراه می آورد.

معمول ترین و در واقع موفق ترین شیوه برای آموزش خواندن برنامه ای است که اجزای آن عبارتند از: دانش آموز، مجموعه ای از ابزارهای آموزشی مکمل و دیگر مواد و عناصر مربوط. در این روش در واقع کودکان با واژگان خاص خودشان آموزش می بینند. عده ای به این روش ایراد می گیرند که با این شیوه دانش آموز چنان که باید « ادبیات زبان » را فرا نمی گیرد و در نتیجه نیاز او به یک « محتوای غنی آموزشی » تأمین نمی شود اما مدافعان برنامه چنین پاسخ می دهند که آنچه در آغاز آموزش نیاز است ، تنها تعداد معدودی لغت یا کلمه است تا دانش آموز با تمرکز روی آن ها نخست کلمات را به خوبی بشناسد و آن را تلفظ کند. پس ازاین مرحله چون کودک دیگر در خواندن توانا شده است خود به خود به ادبیات روی خواهد آورد.

در دو سه سال اول دوره ابتدایی، بچه ها داستان یا نوشته ای را می خوانند که واژگان به کار رفته در آنها، اغلب همان واژگان خودشان است، یعنی واژگانی که با آن صحبت می کنند ( واژگان پایه) به تدریج که بیش تر می خوانند و یاد می گیرند آزموده تر می شوند و در روان خوانی و درک معانی و مفاهیم کلمات و عبارات پیشرفت می کنند. در نتیجه به سبب اختلافات فردی ، کم کم با یکدیگر تفاوت سطح پیدا می کنند . این تفاوت سطح ما را بر آن می دارد که بچه ها را از نظر توانایی خواندن دسته بندی کنیم و یا حتی آموزش را بر اساس توانایی های فردی هر یک از آنها سامان دهیم.

۳-بسط و گستـــــرش مهـــــارتها:
یک نکته بسیار مهم در آموزش خواندن این است که از سال های چهارم و پنجم دبستان به ویژه از دوره راهنمائی به بعد فعالیت خواندن که تا کنون بیش تر بر محور خواندن قصه و داستان، با محتواها و مفاهیم معمولی دور میزد، ارتقا پیدا می کند و به خواندن نوشته هایی با محتوای مشکل و سخت تغییر جهت می دهد تا از این طریق، کودکان با ایده ها و اندیشه های تازه آشنا شوند.

در این مرحله است که باید به خاموش خوانی و بهتر بگوئیم به مهارت « مطالعه به منظور درک مطلب » بیش از گذشته اهمیت داد. این تغییر رویکرد از « یاد گرفتن برای خواندن » به « خواندن برای یاد گرفتن » فوق العاده مهم است زیرا از این پس دانش آموز ناگزیر است از مهارتهای خواندن، برای درک واقعیتها و مفاهیم درس هایی چون مطالعات اجتماعی ( تاریخ ، جغرافیا و اجتماعی ) علوم تجربی و سایر موضوعات درسی استفاده کند. پیش گرفتن این خط مشی جدید برای پاره ای از دانش آموزان مشکل است حتی احتمال می رود موجب شود که سرعت خواندن آنها نسبت به سالهای پیش افت کند. این جاست که باید به اهمیت « درک مطلب » بیش از پیش توجه شود.

صاحب نظرانی که به درک مطلب یافتن اهمیت می دهند آن را به مثابه « مجموعه ای از مهارت های فرعی خواندن » می دانند. مهارتهایی مثل استخراج معنای لغت از متن، فهمیدن هدف اصلی متن و استنباط از متن، یعنی نتیجه گیری هایی که صراحت در متن پیاده نشده اند و بالاخره متمایز شدن نظر از عمل یا تئوری از واقعیت. چنین برآورد شده است که مهارت خواندن خود شامل حدود 350 نوع مهارت فرعی است که باید در سال های ابتدایی آموزش داده شوند.

صاحب نظران می گویند هدایت چنین برنامه ای به ویژه اعمال مدیریت بر چگونگی تهیه آزمونها و نیز تهیه تمرینهای مناسب برای هر فعالیت و مهارت، برای معلم کلاس کاری است دشوار و اگر قرار باشد بر آموزش تک تک این مهارتها نیز تاکید و اصرار شود بچه ها را چنبره ای از یه اصطلاح کاغذ کاری ها گرفتار می کند و با پر کردن بیهوده اوقات آنها مانع از این می شود که دانش آموزان از خواندن و به تعبیری دیگر از ادبیات لذت ببرند لذا اینان بر دادن درک مطلب به دانش آموز، برای پرورش توانایی های عمومی او، و نه مهارتی خاص تأکید می کنند و واژگان و در نهایت، رشد توانایی ها ی عقلی و منطقی دانش آموز می شود و همین است معنای « متمایز شدن نظر از عمل » که در بالا به آن اشاره کردیم.

پس از دوره راهنمائی، دوره دبیرستان یا دانشگاه، متن ها و نوشتارها انتزاعی تا حدی مبهم می شوند علاوه بر این که بیش از پیش واژ های فنی و تخصصی بدان ها راه می یابند این جاست که دانشجو نه تنها باید اطلاعات و دانستنی های تازه ای را از متن به دست آورد بلکه هم چنین باید ضمن تحلیل انتقادی متن، از سرعت مناسب خواندن نیز به تناسب مشکل بودن متن و هدف های آن برخوردار باشد. گذراندن آموزش های مناسب و اصولی در مراحل پیش سبب می شود دانش آموزان در این مرحله با مشکل کمتری روبه رو شوند.

۴-رشـــد مهــــارتهای خـــواندن:
مطالعه لغت یا لغت خوانی، راهی است که دانشجویان سالهای بالاتر می توانند از طریق آن مهارتهای عالی خواندن را در خود تقویت کنند راهکارهای مناسب این کار عبارتند از استفاده از فرهنگ های لغت و مجموعه ها، تجزیه لغات، و نیز تلاش در درک معنی واژه ها از خلال متن آنان باید هم چنین با توجه خاصی که به کلمات و لغات جدید می کنند، دایره واژگانی خود را توسعه دهند ادامه دارد.

محـــاسن :
طراحی تصویرهایی مثلا با قلم مو و انگشت دست روی شن باعث رشد مهارتهای حرکتی ظریف کودک می شود کلا نوشتن اعم از نقاشی کشیدن ، رنگ آمیزی و دیگر فعالیتها در کلاس باعث رشد و تقویت عضلات دست و هماهنگی چشم و دست می گردد. همچنین باعث بالا رفتن قدرت تمرکز کودک می شود. مثلا خط خطی کردن باعث پیشرفت مهارت نوشتن کودک در مراحل بعدی بسیار حائز اهمیت است. معلم با خواندن نوشته کودک و نشان دادن واکنش نسبت به آن و البته واکنش نسبت به خود مطلب و نه نحوه نوشتن خود آن موردی از نقش ارتباطی نوشتن را به کودک نشان میدهد از طرف دیگر با برگرداندن نوشته کودک به او طریقه پاسخ دادن و نیز صحیح نویسی را به کودک آموزش میدهد. بطور خلاصه میتوان گفت نوشتن باعث رشد فیزیکی، اجتماعی و شناختی در کودک می شود.

معــــایب:
از جمله مهمترین معایب در دوره پیش دبستان می توان به این نکته اشاره کرد که حروف الفبا در حد نوشتن و آشنایی کودک باید آموزش داده شود ولی نمی توان به طور مستقیم به آن ها حروف را معرفی کرد چرا که این کار باعث می شود در سالهای بعد نیز یعنی در دوره دبستان که کودک از کلاس فراری بوده و باعث بی حوصلگی به علت تکراری بودن مطالب درسی کلاس بشود.